در ادبیات سیاسی معاصر آنچه حکومتهای مردمیرا از دیگر انواع حکومتها متمایز میسازد مشارکت فعال مردم در سطوح مختلف تصمیم گیری و سیاست گذاری کشور است.این نوع نگاه و اصل ضرورت مشارکت مردم درتعیین سرنوشت و آینده اشان، در تعالیم اسلامیو در قالب مفهوم «شورا» به خوبی تبیین شده است و پیامبر(ص) به عنوان شخص اول مکتب اسلام و به تبع آن مسلمانان، موظف شده اند که در به انجام رساندن امور خود از فرصت مشورت استفاده کنند.
در مورد جامعه ایران نیز به عنوان جامعهای که اکثریت آن مسلمان است و نیز به واسطهی حاکیمت دینی ، طبعا" مورد انتظار اینست که امورش بر پایهی این اصل مهم؛ یعنی رجوع به آراء مردم و مشارکت فعال اقشار مختلف آن استوار شود.
اما واقعیتهای اجتماعی پیچیده تر از آن چیزی هستند که به ما این امکان را بدهند که صرفا" با اتکاء به یک سری اصول، جامعهای ایده ال ایجاد کنیم. بنابراین استفاده از ساز و کارهای عملیاتی که متناسب با شرایط جوامع جدید میباشند و توسط کشوهای مختلف جهان تجربه شده؛ میتوانند به طور نسبی ما را به هدفمان برسانند: یکی از مهمترین این ساز وکارها، انتخابات است.
شرکت در انتخابات و رأی دهی، آشکارترین نوع از مشارکت سیاسی افراد یک جامعه است. رأی دادن در واقع نوعی ساز و کار اجتماعی برای تشخیص ارجحیتهای اجتماعی است و اساسی ترین کارکرد آن دخالت مردم در تعیین مناصب ومسئولیتهای کلیدی جامعه و انتقال آنهاست.
از آن جا که میزان مشارکت شهروندان در انتخابات، یکی از شاخصهای اصلی تعیین مقبولیت و مشروعیت نظام سیاسی است، لذا حکومتها تلاش میکنند که این میزان به حداکثر برسد.
معمولا" میزان مشارکت در انتخابات و رفتار انتخاباتی را تحت تأثیر سلوک نامزدهای انتخاباتی و روش تعامل آنها با مردم و نیز زمینههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رأی دهندگان میدانند که طبعا" امری فرآیندی و قابل تغییر است.
هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعه در وضعیتی قرار بگیرد که در آن بخش قابل توجهی از مردم حس کنند که هیچ سهمیدرسرنوشت خود و نظام سیاسی آن ندارند. یکی از اصلی ترین نشانههای چنین یأس اجتماعی، پایین آمدن میزان مشارکت در انتخابات است؛ واقعیتی که بزعم بسیاری از تحلیل گران سیاسی و اجتماعی، بعد از اعلام نتایج رسمییازدهمین دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی، تا حد غیر قابل انکاری در جامعهی ایران بروز پیدا کرده است .
اگر چه بسیاری از مردم به ویژه ساکنان شهرهای کوچکتر و روستاها به جهت تأثیر پذیری از عواملی چون سنتها و همبستگیهای قومیتی و نیز روحیهی تقدیرگرایی و پایین بودن سطح مطالبات مدنی از حاکمیت همچنان حضور پررنگی در انتخابات امسال داشتند و نیز بخش قابل توجهی ازشرکت کنندگان حامی جناح سیاسی اصول گرا که هم به عنوان رأی دهنده و هم به عنوان نیروی حامیجناح سیاسی محبوب خود در صحنه حضور فعال داشتند ، اصطلاحا" تنور رقابتهای انتخاباتی را گرم نگه میداشتند. اما در کل مشارکت همهی اقشار جامعه در حد چشمگیری نبود. از اینرو ضرورت دارد که علل زمینهای آن مورد بررسی قرار گیرد .
اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به مساله داشته باشیم با بررسی شواهد و قرائن موجود میتوان به یک تقسیم بندی از زمینه و انگیزه عدم مشارکت افراد در انتخابات رسید که بخش قابل توجهی از این عدم مشارکت نیز در جامعه شهری به ویژه در تهران رخ داد:
۱- عدم مشارکت به عنوان اعتراض به رقابتی نبودن
طیفی از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند عدم مشارکت خود را به رقابتی نبودن انتخابات و رفتار شورای نگهبان نسبت میدهند. عمده این دسته از حامیان جریان اصلاح طلبی به شمار میروند .
۲- عدم مشارکت به دلیل انتقادات شدیدتر و گسترده تر
برخی دیگر از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند ماجرا را در سطحی بالاتر از رقابت سیاسی و نظارت استصوابی شورای نگهبان میبینند و از آنجا که مدعی اند راهی برای اعتراض خود به روند امور ندارند این کار یعنی اعتراض خود را از طریق شرکت نکردن در انتخابات نشان میدهند. در این دسته هم انگیزههای عدالت طلبانه قوی وجود دارد و هم انگیزه آزادی خواهانه شدید. از نظر آنها نه اصول گرایان به عدالت توجه کافی دارند و نه اصلاح طلبان به آزادی. راهنمای این دسته، آرمان انقلاب اسلامیاست و کارنامه جمهوری اسلامیرا در مقایسه با این آرمانها میسنجند و معمولا هم نمره بالایی به آن نمیدهند. این دسته با مشاهده نتیجه سیاست ورزی چند دهه گذشته در کشور و احیانا ارزیابی منفی از معدل کلی داوطلبان نتوانستند خود را مجاب به شرکت در این دوره از انتخابات کنند. هر چند که در دورههای قبلی ولو به طور نسبی اقدام به انتخاب نمایندگان نزدیک تر به دیدگاه خود میکردند.
۳- عدم مشارکت ناشی از بی اعتمادی و یأس
علاوه بردسته اول و دوم که اغلب از اقشار تحصیلکرده و دانشگاهی هستند، عده زیادتری از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند به دلایلی مانند بیکاری و نداشتن شغل مناسب، مشکلات معیشتی و نارضایتی از شرایط نا عادلانه وتبعیض آمیز موجود و در نهایت نا امیدی و یأس نسبت به رفع این مشکلات چنین کرده اند.
۴-عدم مشارکت به دلیل بی توجهی یا غفلت
کسانی هم هستند که هیچگاه در انتخابات شرکت نکرده و نمیکنند اما انگیزه سیاسی و ایدیولوزیک خاصی نیز ندارند و اساسا در برخورد با امور اجتماعی چندان سنجیده عمل نمیکنند. سهل انگاری یا بی توجهی به ایفای نقش اجتماعی دلیل اصلی عدم مشارکت آنان است. چنین شهروندانی در دموکراتیک ترین نظامات سیاسی نیز یافت میشوند.
۵- مشارکت نکردن به دلیل مقابله یا تضعیف نظام
دسته آخر از افرادی که در انتخابات امسال شرکت نکردند نیز همان اندک شمار افرادی هستند که پیش از این هم در هیچ انتخاباتی شرکت ننموده اند؛ اما نه به دلیل بی توجهی به ایفای نقش سیاسی و اجتماعی خود ( مانند مورد پیشین) بلکه اساسا" با انگیزه مخالفت با اصل نظام جمهوری اسلامیچنین میکنند. این عده خود به دو طیف کلی تقسیم میشوند: دسته اول؛ صرفا" مخالف موجودیت نظام هستند اما به غیر از عدم مشارکت در همه پرسیها، کنش خاص سیاسی هم بر علیه آن ندارند و اما دسته دوم که جمعیت اندکی هستند علاوه بر تحریم انتخابات معمولا " از هر فرصتی در جهت ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامیاستفاده میکنند.
در مجموع آنچه شایسته یادآوری است اشاره به تفاسیر مختلف از رویداد کاهش مشارکت در انتخابات اخیر و توجه به معانی متعدد آن است. این کاهش مشارکت نه به معنای افزایش مخالفان ایدئولوژیک جمهوری اسلامیاست و نه به معنای رخدادی غیر قابل تغییر و راهی بازگشت ناپذیر است. از آنجا که اغلب کسانی که در انتخابات اخیر مشارکت نکرده اند را کسانی تشکیل میدهند که در نهایت یا در دایره نظام سیاسی موجود تعریف میشوند یا ترجیح میدهند در همین نظام سیاسی خواستههایشان برآورده شود و یا اینکه دستکم در مخالفت با نظام کنشمندی سیاسی براندازانه ندارند، رویگردانی از صندوق رای قابل تبدیل به روی آوری مجدد است به شرطها و شروطها...
الف